مولي جان...
خوش به حال رواق ها درها و دیوارهایی که از نفس مهمانانت پر می گیرند و به ضریح پاک تو می رسند…
مولای من تو را امام غریب می نامند می دانم بد میزبانی بودند و در مهمانوازی وفا نکردند،،
و بعد از گذشت روزگار حال تو میزبان ما هستی
تو میزبان گریه ها و نیازها
غم ها و دلتنگی های ما هستي…
تو غربیی را احساس کرده ای،،
حال غریبه ها به آستان کرم تو چشم دوخته اند و به دستان پر مهرت توسل کرده اند
مولای من ! می خواهم از زائرانی بگویم که جاده به جاده شهر به شهر گذشته اند تا نفسی مهمان شوند…
میخواهم از سنگفرش آستان مقدست بگویم که سجده گاه قدوم مهمانانت شده است…
از کبوتران عاشقی که گرداگرد حرم پاک تو میچرخند و تورا طواف میکنند…
از نسیم بگویم که بیرق گنبدت را بوسه باران میکند و عطر دلربای تو اشک تمنای زائرت را به اوج افلاک میبرد..
مولای من ! میخواهم از آسمان بگویم که هر روز،، نه هر ساعت،، نه هر لحظه و ثانیه ازتو جان میگیرد و در پیشگاه شکوه تو جان میدهد…
ای آفتاب مهربانی ! می خواهم از خورشید بگویم که هر طلوع با انوار خود به پنجره فولاد تو چنگ میزند و از ضریح تو نور میگیرد…
ای حجت خدا خوش به حال جاده که از قدوم زائرانت بغض تنهایی خود را می شکند وخاک پایشان را به سینه زخم آلود خود می زند که عمری است از طواف تو جا مانده است…
السلام عليك يا علي بن موسي الرضا